• کلینیک بستری و درمان بیماران اعصاب و روان مهر آفرین
  • 09122616932
  • 09122602410
لوگو مهرافرینلوگو مهرافرینلوگو مهرافرینلوگو مهرافرین
  • صفحه اصلی
  • خدمات کلینیک مهرآفرین
    • روانپزشکی
    • پزشکی
    • روانشناسی
    • تغذیه و مراقبت های غذایی
    • حرفه آموزی
    • خدمات ورزشی
    • کار درمانی
    • مدد کاری
    • نوروفیدبک
    • سایر خدمات
  • حوزه فعالیت های درمانی
    • درمان اختلالات دوقطبی
    • درمان اختلالات سایکوتیک
    • درمان اختلالات افسردگی
    • درمان اسکیزوفرنیا
    • درمان اختلالات اضطرابی
    • درمان اختلالات شخصیت
    • درمان اختلالات وسواس
    • درمان اختلالات تغذیه و خوردن
    • درمان اختلالات جنسی
    • درمان اختلالات خواب و بیداری
    • درمان اختلالات تجزیه ای
    • درمان اختلالات سانحه و استرس
    • درمان اختلالات عصبی شناختی
    • درمان اختلال های کنترل تکانه و سلوک
  • همکاران ما
  • گالری تصاویر
  • اخبار
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • صفحه نخست
  • وبلاگ
  • حوزه فعالیت های درمانی
  • اختلالات تجزیه ای چیست | انواع اختلالات تجزیه ای و درمان آن

اختلالات تجزیه ای چیست | انواع اختلالات تجزیه ای و درمان آن

درمان اختلالات تجزیه ای

درمان اختلالات تجزیه ای

در این مقاله از مهرآفرین با اختلالات تجزیه ای و انواع آن و همچنین درمان آنها آشنا خواهیم شد. با ما همراه باشید.

در روان‌پزشکی تجزیه به صورت یک مکانیسم دفاعی ناخودآگاه تعریف می‌شود که طی آن گروهی از فرآ‌یندهای روانی یا رفتاری مابقی فعالیت روانی فرد جدا می‌شود. اختلالات تجزیه ای شامل این مکانیسم هستند و در آن‌ها در یک یا چند کارکرد روانی مانند حافظه، هویت، ادراک، هوشیاری یا رفتار حرکتی گسست ایجاد می‌شود.

«این گسست ممکن است به صورت ناگهانی یا تدریجی بروز کند و گذرا یا مزمن باشد» و علائم و نشانه‌های اختلال اغلب براثر یک ضربه‌ی روان‌شناختی ایجاد می‌شود.

فراموشی ناشی از تعارض درون‌روانی کدی جدا از فراموشی ناشی از یک بیماری طبی مانند ‌آنسفالیت می‌گیرد.

در حالت دوم براساس ویراست پنجم کتابچه‌ی تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-5) تشخیص اختلال عصبی شناختی ناشی از یک بیماری طبی گذاشته می‌شود درحالی که درمورد اول تشخیص مناسب فراموشی تجزیه ای است.

فراموشی تجزیه ای یکی از انواع اختلالات تجزیه ای

ویژگی اساسی فراموشی تجزیه ای، ناتوانی در به‌یاد آوردن اطلاعات مهم شخصی است. معمولاً اطلاعات فراموش شده ماهیت آسیب‌زا یا تنش‌زا دارند و فراموشی بیش از حدی است که با فراموشکاری طبیعی قابل توجیه باشد.

همان‌طور که در بالا اشاره شد این اختلال مستقیماً ناشی از اثرات فیزیولوژیک مواد، اختلالات عصبی یا سایر بیماری‌های طبی عمومی نیست.

مثال از اختلال فراموشی تجزیه ای

مردی 45 ساله‌، مطلقه و چپ‌دست که توزیع‌کننده اتوبوس بود در یک واحد طبی در جریان مشاوره روان‌پزشکی ملاقات شد. او به‌دلیل احساس ناراحتی در قفسه سینه، منگی و ضعف بازوی چپ بستری شده بود. بیمار سابقه‌ای از فشارخون بالا داشت، سال گذشته به‌ دلیل درد ایسکمیک قلب بستری شده بود، هرچند دچار سکته قلبی نشده بود.

مشاور روان‌پزشکی به این دلیل درخواست شده بود که بیمار از پاک شدن حافظه‌ی مربوط به 12 سال اخیر شکایت داشت و نحوه رفتار و و اکنش وی به محیط به‌گونه‌ای بود که گویی 12 سال قبل است (مثلاً پسر 8 ساله‌اش را نمی‌شناخت، اصرار داشت مجرد است و خاطره رویدادهای فعلی نظیر رئیس‌جمهور فعلی را انکار می‌کرد).

یافته‌های جسمی و ‌آزمایشگاهی بیمار نسبت به سطح پایه معمول تغییر نکرده بود و نتیجه برش‌نگاری توموگرافی کامپیوتری مغز (CT) طبیعی گزارش شده بود.

در معاینه وضعیت روانی، قوای هوشی بیمار سالم بود اما اصرار داشت که تاریخ 12 سال پیش است و کل سابقه شخصی و رویداد 12 سال اخیر را به‌یاد نمی‌آورد. او براثر تناقض بین شرایط موجود و حافظه‌اش گیج شده بود.

بیمار اظهار داشت در دوران کودکی تحت کتک‌های بی‌رحمانه و تنبیه جسمی قرار داشته است. او در جنگ به‌عنوان سرباز شرکت کرده بود و مدال دریافت کرده بود‌، اما برخی تجربیات جنگی خود را به‌یاد نمی‌آورد.
در ارتش او قهرمان مشت‌زنی بود و به‌دلیل قدرت دست چپش شهرت داشت.

بیمار درمورد این اختلال آموزش داده شده و به وی تلقین شد هرگاه بتواند خاطراتش را تحمل کند، حافظه‌اش احتمالاً در طول خواب شبانه و یا شاید در طول یک دوره طولانی‌ تر باز خواهد گشت. قرار بر این شد اگر این روش موفق نشود، هیپنوتیزم یا مصاحبه آموباربیتال به بیمار پیشنهاد شود.

همه‌گیرشناسی در اختلال فراموشی تجزیه ای

فراموشی تجزیه ای تقریباً در 2 تا 6 درصد جمعیت عمومی گزارش شده است. تفاوتی در میزان بروز زنان و مردان دیده نشده است.

موارد این اختلال عموماً در اواخر نوجوانی و بزرگسالی گزارش شده‌اند. ارزیابی فراموشی تجزیه ای به‌خصوص در کودکان پیش از سن نوجوانی دشوار است زیرا توانایی ‌آن‌ها برای توصیف تجربیات ذهنی محدود است.

سبب‌شناسی اختلال فراموشی تجزیه ای

در بسیاری از موارد فراموشی تجزیه ای حاد، محیط روانی اجتماعی که فراموشی در آن شکل گرفته به‌شدت متعارض است و بیمار هیجانات غیرقابل تحمل شرم، گناه، یأس‌، غضب و درماندگی را تجربه کرده است.

این هیجانات اغلب حاصل تعارض‌های مربوط به تکانه‌ها یا امیال غیرقابل قبول نظیر رفتارهای اجباری خشونت‌آمیز، انتحاری یا جنسی شدید است. تجربیات آسیب‌زا مانند سوءرفتار جنسی یا جسمی می‌تواند سبب بروز این اختلال شود. در برخی موارد آسیب‌بر اثر خیانت توسط یک فرد مورداعتماد و مورد نیاز ایجاد می‌شود (آسیب خیانت).

تشخیص و خصوصیات بالینی

شکل کلاسیک

اختلال کلاسیک یک ‌آشفتگی بالینی پرآب و تاب و چشم‌گیر است که اغلب سبب می‌شود بیمار اختصاصاً به‌دلیل علائم مرتبط با اختلال تجزیه ای سریعاً مورد توجه بالینی قرار گیرد.
اغلب این حالت در کسانی دیده می‌شود که ضربه و ‌آسیب حاد و شدیدی را متحمل شده‌اند.

البته شکل کلاسیک اختلال در بافتار تعارض عمیق درون روانی یا استرس هیجانی شدید نیز شایع است.

بیماران ممکن است با علائم همزمان شبیه جسمی یا تبدیلی، تغییر سطح هوشیاری، گسست از خویشتن، گسست واقعیت، حالات خلسه، پسرفت سنی خودبه‌خود و حتی فراموشی تجزیه ای پیش‌گستر مراجعه کنند.

افسردگی و افکار خودکشی در بسیاری از موارد گزارش شده است. در این بیماران نمای شخصیتی یا سابقه پیشایند واحدی گزارش نمی‌شود، هرچند دیده شده سابقه شخصی یا خانوادگی علائم شبه جسمی یا تجزیه ای افراد را نسبت به بروز فراموشی حاد در جریان شرایط آسیب‌زا مستعد می‌کند.

بسیاری از این بیماران در کودکی یا بزرگسالی سوابقی از تجربه سوءرفتار یا آسیب داشته‌اند. در مواردی که در دوران جنگ بروز می‌کنند (مانند موارد PTSD مرتبط با جنگ) مهمترین متغییر در بروز علائم تجزیه ای شدت درگیری‌های جنگی است.

شکل غیرکلاسیک

این بیماران اغلب به‌دلیل علائم مختلفی نظیر افسردگی یا نوسان خلق، سوءمصرف مواد و آشفتگی‌های خواب، علائم شبه جسمی، اضطراب و وحشت‌زدگی (پانیک)‌، اعمال و تکانه‌‌های خودکشی یا خودزنی، انفجارهای خشم، مشکلات خوردن و مشکلات بین فردی مراجعه می‌کنند.

در این بیماران رفتار خشن و خودزنی نیز ممکن است با فراموشی همراه باشد. فراموشی ممکن است نسبت به دوره‌های فلش بک (تجربه مجدد رفتاری مرتبط با سانحه) نیز وجود داشته باشد.

تشخیص افتراقی اختلال فراموش کاری تجزیه ای

فراموش‌کاری معمولی و فراموشی غیرمرضی

فراموش‌کاری معمولی پدیده‌ای خوش‌خیم است که ربطی به رویدادهای پراسترس ندارد.

«وسعت فراموشی فراتر از آن است که با فراموش‌کاری عادی توجیه شود». گذشته از این، انواعی از فراموشی‌های غیرمرضی توصیف شده‌اند مانند فراموشی خواب و رؤیا و فراموشی در جریان هیپنوتیزم.

دمانس (زوال ذهن)، دلیریوم و اختلالات نسیانی عضوی

در بیماران دچار زوال ذهن (دمانس)، اختلالات نسیانی عضوی و روان‌ آشفتگی (دلیریوم) نقصان حافظه در مورد اطلاعات شخصی در بستری از مجموعه وسیع‌تر مشکلات شناختی،‌ زبانی، توجهی، رفتاری و حافظه قرار دارد.
در این موارد فراموش کردن هویت شخصی معمولاً بدون شواهدی از اختلال بارز در بسیاری حوزه‌های عملکردشناختی دیده نمی‌شود.

علل اختلالات نسیانی عضوی عبارتند از:

روان‌پریشی کورساکوف

سکته مغزی (CVA)

فراموشی متعاقب عمل جراحی

فراموشی متعاقب عفونت

فراموشی آ‌نوکسیک و فراموشی یکپارچه گذرا.

درمان با تشنج الکتریکی (ECT) نیز ممکن است سبب فراموشی موقت بارز و در برخی موارد مشکلات پایدار حافظه شود. اما در این موارد نقصان حافظه درمورد تجربیات زندگی شخصی ارتباطی با تجربیات آسیب‌زا و توان‌کاه ندارد و انواع بسیار متفاوتی از تجربیات شخصی و به‌خصوص حوادث درست قبل و در جریان درمان ECT را دربرمی‌گیرد.

فراموشی متعاقب سانحه (پس آ‌سیبی)

درفراموشی پس‌آسیبی ناشی از جراحت مغز معمولاً سابقه‌ای از آسیب جسمی واضح، دوره‌ای از فراموشی یا بیهوشی و یا هردوی آن‌ها وجود دارد و شواهد بالینی عینی جراحت مغز دیده می‌شود.

اختلالات تشنجی

در اکثر موارد تشنج، نمای بالینی با فراموشی تجزیه ای تفاوت چشم‌گیری دارد و حملات واضح تشنج و اثرات بعدی آن‌ها دیده می‌شود. بیماران دچار تشنج کاذب شبه‌صرعی نیز ممکن است دچار علائم تجزیه ای نظیر فراموشی باشند، این بیماران سابقه‌ای از آسیب روان‌شناختی پیشایند دارند.

به‌ندرت بیماران دچار تشنج‌های پارسیل مکعب راجعه با رفتار غریب مستمر، مشکلات حافظه، تحریک‌پذیری یا رفتار خشونت‌آمیز مراجعه می‌کنند که سبب می‌شود تشخیص افتراقی دشوار شود. در برخی از این موارد تشخیص قطعی فقط از طریق تله‌متری یا پایش الکتروآ‌نسفالوگرافیک سرپایی (EEG سرپایی) امکان‌پذیر می‌شود.

فراموشی مرتبط با مواد

انواع مختلفی از مواد و مسمومیت‌ها در ایجاد فراموشی مؤثر شناخته شده‌اند.

فراموشی کلی گذرا (Transient Global Amnesia)

فراموشی کلی گذرا ممکن است با فراموشی تجزیه ای یکی از اختلالات تجزیه ای اشتباه شود، به‌خصوص از این لحاظ که ممکن است هر دو اختلال فوق به‌دنبال حوادث تنش‌زای زندگی بروز کنند.

البته در فراموشی کلی گذرا فراموشی پیش‌گستر کامل و اختلال در توانایی‌های یادگیری به‌طور ناگهانی شروع می‌شود و علاوه بر آن فراموشی پس‌گستر بارز وجود دارد، حافظه مربوط به هویت شخصی حفظ می‌شود، فرد مضطربانه از فقدان حافظه ‌آگاه است و مرتب و به صورت تکراری سؤال می‌پرد و در عین حال روی‌هم رفته رفتارش طبیعی است.

در اکثر این موارد ناهنجاری‌های عصبی واضحی دیده می‌شود و بیمار به‌سرعت به سطح پایه به عملکرد شناختی خود بازمی‌گردد و پس از بهبود، فراموشی پس‌گستر کوتاه‌مدتی باقی می‌ماند.

سن بیمار معمولاً بیش از 50 سال است و اغلب عوامل خطرساز بیماری‌های عروقی مغز وجود دارد، هرچند در برخی موارد صرع و میگرن به‌عنوان عامل سبب‌ساز طرح شده‌اند.

اختلالات هویت تجزیه ای یکی دیگر از اختلالات تجزیه ای

بیماران دچار اختلال هویت تجزیه ای ممکن است با انواع حاد فراموشی و گریزهای تجزیه ای مراجعه کنند. اما این بیماران دارای تعداد زیادی از علائم هستند که فقط بخشی از ‌آن‌ها در فراموشی تجزیه ای دیده می‌شود.

اکثر بیماران دچار اختلال هویت تجزیه ای و بیماران دچار اختلال تجزیه ای نامعین (NOS) با خصائص اختلال هویت تجزیه ای، انواع متعددی از فراموشی‌های پیچیده را گزارش می‌کنند‌، ازجمله فراموشی‌های مقطعی راجعه (recurrentblackouts)، دوره‌های گریز، دوره‌های تسخیر غیرقابل توضیح و نوسان سطح مهارت، عادات و دانش.

اختلال استرس حاد، اختلال استرس پس از سانحه اختلالات شبه جسمی

اکثر انواع فراموشی‌های تجزیه ای را می‌توان بخشی از گروه اختلالات طیف ‌آسیب (تروما) دانست که این گروه عبارتند از:
اختلال استرس حاد‌

PTSD و اختلال جسمانی‌سازی.

بسیاری از بیماران دچار فراموشی تجزیه ای واجد همه ملاک‌ها یا بخشی از ملاک‌های اختلال استرس حاد‌، PTSD یا اختلال جسمانی‌سازی یا تلفیقی از این اختلالات هستند.

فراموشی جزو ملاک‌های همه این اختلالات است.

تمارض و فراموشی ساختگی

هیچ راه قطعی برای افتراق فراموشی تجزیه ای از فراموشی ساختگی یا تمارض وجود ندارد.

افراد متمارض حتی درجریان هیپنوتیزم یا مصاحبه به‌کمک باربینوات فریب‌کاری خود را ادامه می‌دهند. بیماری که به روان‌پزشک مراجعه کرده و درخواست اصلی‌اش بازیافت خاطرات واپس‌زده شده است،‌ به احتمال زیاد دچار اختلال ساختگی است و یا تحت عوامل تلقینی قرار گرفته است.

اکثر این افراد دربرابر پرسش‌های دقیق فراموشی واقعی را توصیف نمی‌کنند، بلکه اغلب برای توجیه ناشادی یا زندگی مختل خود به سوءرفتار دوران کودکی متوسل می‌شوند.

سیر و پیش‌آگهی

درمورد سیر بالینی فراموشی تجزیه ای چیز زیادی نمی‌دانیم. فراموشی تجزیه ای حاد اغلب پس از جدا کردن فرد از شرایط ‌آسیب‌زا توان‌کاه و انتقال او به محیطی امن خودبه‌خود برطرف می‌شود. در سر دیگر طیف، برخی بیماران دچار انواع مزمن فراموشی فراگیر‌، پیوسته یا شدید موضعی می‌شوند و اختلال حاصله شدیداً آن‌ها را ناتوان می‌کند.

این افراد به سطوح بالایی از حمایت اجتماعی نظیر اقامت در آ‌سایشگاه یا مراقبت شدید خانواده نیاز دارند.

بالینگر باید تلاش کند تا حد امکان هرچه سریع‌تر خاطرات فراموش شده را به حیطه هوشیاری وی بازگرداند‌، در غیر این‌صورت خاطرات واپس‌زده شده ممکن است در ذهن ناخودآگاه هسته‌ای تشکیل دهند و دوره‌های فراموشی بعدی در حول و هوش آن‌ها بروز کند.

درمان

شناخت‌درمانی

شناخت‌درمانی برای افراد دچار اختلالات مرتبط با سانحه (تروما) می‌تواند فواید خاصی داشته باشد.

شناسایی بر تحریف‌های شناختی اختصاصی که ریشه در سانحه یا آسیب‌دارند، می‌تواند رخنه‌ای برای دسترسی به حافظه سرگذشتی فراموشی شده فراهم کند. وقتی بیمار توانست تحریفات شناختی‌، به‌خصوص تحریفات مربوط به معنای سانحه قبلی را اصلاح کند، ممکن است جزئیات بیشتری از حوادث ‌آسیب‌زا را به‌یاد آورد.

هیپنوتیزم

در درمان فراموشی تجزیه ای می‌توان هیپنوتیزم را با شیوه‌های مختلفی به‌کار گرفت. مداخلات هیپنوتیزمی را به‌خصوص می‌توان برای منظورهای زیر به‌کار برد:

محدود کردن

تغییر دادن و کاهش شدت علائم

تسهیل یادآوری کنترل شده خاطرات مربوطه

ارائه حمایت و تقویت ایگوی بیمار

و سرانجام تسهیل فر‌آوری (working through) و ادغام محتویات ذهنی تجزیه شده.

علاوه براین می‌توان خود هیپنوتیزم را به‌بیمار آموزش داد تا از فنون محدود کردن و ‌آرام‌سازی در زندگی روزمره استفاده کند. کاربرد موفقیت‌آمیز فنون محدودسازی (چه از طریق هیپنوتیزم و چه غیر از آن) سبب می‌شود بیمار احساس کند بر نوسانات بین علائم مزاحم و فراموشی کنترل بیشتری دارد.

درمان‌های جسمی

به‌جز داروهایی که در مصاحبه به کمک دارو به‌کار می‌روند، هیچ درمان دارویی شناخته‌شده‌ای برای فراموشی تجزیه ای وجود ندارد. در مصاحبه به‌کمک دارو، داروهای مختلفی به‌کار رفته‌اند از جمله سدیم آمورباربیتال، تیوپنتال (Pentothal)، بنزودیازپین‌های خوراکی و آمفتامین‌ها.

مصاحبه دارویی به‌کمک دیازپام یا آ‌موباربیتال وریدی در بیمارستان‌های طبی عمومی و مراکز روان‌پزشکی عمدتاً درمورد فراموشی‌های حاد و واکنش‌های تبدیلی به‌کار می‌رود.

این روش گاهی در موارد مقاوم فراموشی تجزیه ای که بیمار به سایر مداخلات پاسخ نمی‌دهد، مفید واقع می‌شود. مطالبی که در جریان مصاحبه به کمک دارو آشکار می‌شوند بایستی در حالت هوشیاری معمول توسط بیمار پردازش شوند.

روان‌درمانی گروهی

گزارش‌هایی مبنی بر مفید بودن روان‌درمانی‌های گروهی کوتاه‌مدت و بلندمدت در سربازان دچار PTSD ناشی از جنگ و موارد کودک‌آزاری وجود دارد. در جریان جلسات گروهی بیماران ممکن است خاطراتی را که فراموش کرده بودند به‌یاد آورند.

مداخلات حمایتی از سوی اعضای گروه یا درمانگر گروه یا هردوی آن‌ها می‌تواند فرآیند ادغام محتویات تجزیه شده و تسط بر ‌آن‌ها را تسهیل کنند.

اختلال گسست از خویشتن/ گسست از واقعیت (Depersonalization/Derealization)

گسست از خویشتن طبق تعریف عبارتست از احساس پایدار یا عودکننده بیگانگی یا جدایی از خود. بیماران دچار این اختلال ممکن است احساس کنند شبیه ربات شده‌اند و یا احساس کنند خود را در یک فیلم می‌بینند، بدن یا بخش‌هایی از بدن خود است. اغلب بیمار احساس می‌کند بر روی اعمال خود کنترلی ندارد.

گسست از خویشتن تا حدودی با این اختلال مرتبط است و شامل احساس غیرواقعی بودن یا بریدگی از محیط فرد است. بیمار ممکن است جهان بیرون را بدون شفافیت و بار هیجانی ادراک کند شبیه رؤیا دیدن یا مرگ.

همه‌گیرشناسی

گسست از خویشتن و گسست از واقعیت به‌عنوان یک تجربه گذرا، پدیده‌ای بسیار شایع در افراد بیمار و سالم است. این پدیده‌ها پس از افسردگی و اضطراب سومین علامت شایع روان‌پزشکی هستند.

در یک مطالعه شیوع یک ساله این علائم در جمعیت عمومی 19 درصد گزارش شد. در بیماران دچار تشنج و میگرن، گسست از خویشتن و گسست از واقعیت است؛ علائم مزبور با مصرف داروهای روان‌پریشی‌زا به‌خصوص ماری‌جوانا، لیسرژیک اسید دی‌اتیلامید (LSD) و مسکالین نیز ممکن است بروز کند و به‌میزان کمتر براثر برخی داروها نظیر داروهای آنتی‌کولینرژیک ایجاد می‌شود.

این علائم پس از برخی انواع داروها، هیپنوتیزم عمیق، خیره شدن طولانی به ‌آینه یا بلور و تجربیات محرومیت حسی گزارش شده‌اند.

علائم مزبور پس از ضربات خفیف تا متوسط سر که در آن‌ها بیهوش جزئی بوده یا روی نداده نیز دیده می‌شوند، اما درمواردی از ضربه سر که بیهوشی ناشی از آن‌ها بیش از 30 دقیقه طول کشیده، این علائم کمتر دیده می‌شود.

گسست از خویشتن و گسست از واقعیت پس از تجربیات تهدیدکننده حیات یا بدون جراحات جدی بدنی نیز به‌طور شایع بروز می‌کنند. گسست از خویشتن در زنان 2 تا 4 برابر مردان شیوع دارد.

سبب‌شناسی

عوامل روان‌پویشی

جمع‌بندی‌های سنتی روان‌پویشی بر گسیختگی ایگو تأکید دارند و یا گسست از خویشتن را پاسخ عاطفی در دفاع از ایگو می‌دانند. در این نظریات تجربیات دردناک توان‌کاه یا تکانه‌های متعارض به‌عنوان عوامل آغازگر مطرح شده است.

استرس ‌آسیب‌زا

در گزارش‌های موردی گسست از خویشتن، تعداد قابل توجهی از بیماران (معمولاً یک سوم تا نیمی از آن‌ها) سوابقی از ‌آسیب و سانحه را گزارش شده‌اند.

در چندین مطالعه که بر روی قربانیان تصادف انجام شده، 60 درصد از کسانی که حوادث تهدیدکننده‌های حیات را تجربه کرده‌اند، در جریان حادثه یا بلافاصله پس از آن دست‌کم به‌طور گذرا دچار مسخ شخصیت شده‌اند.

دانشجویان نظامی می‌دانند علائم گسست از خویشتن و گسست از واقعیت راحتی براثر استرس و خستگی بروز می‌کنند و ارتباط معکوسی با عملکرد فرد دارند.

نظریات عصبی زیستی

موارد زیر دخالت دستگاه سروتونرژیک را در بروز گسست از خویشتن نشان می‌دهند: ارتباط گسست از خویشتن با میگرن و ماری‌جوانا، پاسخ مناسب گسست از خویشتن به مهارکننده‌های انتخابی بازجذب سروتونین (داروهای SSRI) و افزایش علائم گسست از خویشتن همزمان با تخلیه ال- تریپتوفان (یک پیش‌ساز سروتونین).

گسست از خویشتن جزو علائم تجزیه ای اولیه‌ای است که براثر مطالعات چالش دارویی برانگیخته می‌شوند (این مطالعات در بخش نظریات عصبی- زیستی تجزیه توضیح داده‌ شده‌اند).

این مطالعات قویاً حاکی از آنند که یکی از گیرنده‌های گلوتامات (ان- متیل- د- آسپارتات [NMDA]) در پیدایش علائم گست از خویشتن نقش محوری دارد.

تشخیص و خصوصیات بالینی

تجربه مسخ شخصیت مؤلفه‌های مجزای مختلفی دارد:

1- احساس تغییرات بدن

2- تجزیه «خود» به‌عنوان مشاهده‌گر

3- احساس جدایی از دیگران

4- احساس جدا شدن از هیجانات خود.

بیماران دچار گسست از خویشتن اغلب ابراز احساسات برایشان دشوار است. آن‌ها رنج‌های ذهنی خود را با عبارت پیش پا افتاده‌ای از این دست بیان می‌کنند: «احساس می‌کنم مرده‌ام». «هیچ چیز واقعی به‌نظر نمی‌رسد». «من خارج از خودم هستم».

اما این عبارات ممکن است به میزان کافی ناراحتی بیمار را به معاینه‌کننده منتقل نکنند. آن‌ها در عین حال که به تلخی از اثرات ویرانگر این تجربه بر زندگی خود شکایت دارند، ممکن است به میزان زیادی خونسرد به‌نظر برسند.

مثال

خانم (ب) دانشجوی فوق لیسانس زیست‌شناسی، مجرد و 27 ساله‌ بود. او از دوره‌های متناوب «عقب ایستادن» شکایت داشت که معمولاً در موقعیت‌های اجتماعی اضطراب‌انگیز بروز می‌کرد.

وقتی از او خواسته شد دوره اخیر را توضیح دهد، او حالت ایجاد شده درجریان سمینار اخیرش را توصیف نمود: «من در حال صحبت کردن بودم که ناگهان احساس کردم این من نیستم که صحبت می‌کنم.

این حالت بسیار آزاردهنده بود. از خودم می‌پرسیدم: چه کسی صحبت می‌کند؟ احساس می‌کردم سخنران کس دیگری است و من نگاهش می‌کنم. به کلماتی که از دهانم بیرون می آمدند گوش می‌دادم اما این کلمات مال من نبودند. آن آدم من نبودم.

این حالت مدتی ادامه داشت و در این اثنا من خونسرد و حتی در حالت ‌آرامش بودم. گویی بسیار دور بودم. در پشت اتاق کنفرانس- صرفاً خودم را نگاه می‌کردم. اما کسی که صحبت می‌کرد حتی شبیه من هم نبود. مثل آن بود که شخص دیگری را می‌دیدم».

این احساسات بقیه آن روز ادامه یافت و روز بعد به‌تدریج برطرف شد. او فکر می‌کرد که در دوران دبیرستان تجربیات مشابهی داشته است‌، اما مطمئن بود که این حالات در دوران کالج و دانشگاه دست‌کم سالی یک‌بار بروز کرده است.

خانم (ب) اظهار داشت در دوران کودکی بارها شاهد مشاجرات و درگیری فیزیکی والدینش بوده یا سروصدای دعوای آن‌ها را شنیده است. به‌علاوه پدرش گاه‌ و بی‌گاه مشکلاتی در زمینه مسائل مالی و اشتغال پیدا می‌کرد و خانواده به همین دلیل مجبور شد چندین بار نقل مکان کند.

در اواخر نوجوانی‌اش والدینش از هم طلاق گرفتند، اما این مسئله هم سبب رفع اضطراب‌هایش نشد.

پدر خانه را ترک کرد و تماس چندانی با وی برقرار نکرد. روابط وی با مادرش به‌نحو فزاینده‌ای مملو از خشم‌، انتقاد و مرافعه شد. او احتمال می‌داد که در کودکی در حین گوش دادن به جدال‌های والدینش دچار گسست از خویشتن شده باشد اما در این مورد مطمئن نبود.

تشخیص افتراقی

انواع مختلفی از اختلالات با گسست از خویشتن همراهند و همین مسئله تشخیص افتراقی اختلال گسست از خویشتن را پیچیده می‌کند. گسست از خویشتن ممکن است براثر بیماری طبی یا عصبی، مسمومیت یا ترک داروهای قاچاق و به‌عنوان عارضه داروهای مجاز بروز کند.

این علامت همچنین همراه با حملات وحشت‌زدگی (پانیک)، هراس‌ها، PTSD، اختلال حاد، اسکیزوفرنی و یا سایر اختلالات تجزیه ای دیده می‌شود.

برای تشخیص افتراقی ارزیابی کامل طبی و عصبی و از جمله آزمایش‌های استاندارد، EEG و غربالگری داروها و مواد مربوطه ضرورت دارد.

گسست از خویشتن مرتبط با داروها معمولاً گذرا است، اما به‌ دنبال مسمومیت با برخی مواد از جمله ماری‌جوانا، کوکائین و سایر محرک‌های روانی ممکن است گسست از خویشتن پایداری بروز کند.

طیفی از اختلالات عصبی از جمله

اختلالات تشنجی

تومورهای مغزی‌

سندروم پس از تکان مغزی

اختلالات متابولیک

میگرن

سرگیجه دورانی و بیماری منیر به‌عنوان عامل بروز گسست از خویشتن گزارش شده‌اند.

اختلالات عضوی ناشی از گسست از خویشتن معمولاً بیشتر وجه حسی دارد و فاقد توصیفات پرآب و تاب و معانی شخصی است که این حالات درموارد ناشی از علل روانی به‌وفور دیده می‌شود.

سیر و پیش‌آگهی

گسست از خویشتن پس از تجربیات‌‌ آسیب‌زا یا مسمومیت، اغلب پس از رفع شرایط آسیب‌زا یا خاتمه دوره مسمومیت، به‌طور خودبه‌خود فروکش می‌کند. گسست از خویشتن همراه با اختلالات خلقی‌، روان‌پریشی یا اختلالات اضطرابی اغلب با درمان قطعی این اختلالات برطرف می‌شود.

اختلال گسست از خویشتن خود سیری دوره‌ای، عودکننده و یا مزمن دارد. بسیاری از بیماران دچار گسست از خویشتن مزمن ممکن است دچار تخریب جدی در عملکرد شغلی‌، اجتماعی و شخصی شوند. تصور می‌شود سن متوسط شروع این اختلال در اکثر موارد اواخر نوجوانی یا اوایل بزرگسالی باشد.

درمان

اغلب بالینگرانی که با بیماران دچار اختلال گسست از خویشتن کار می‌کنند احساس می‌کنند این بیماران به‌طرز غریبی نسبت به درمان مقاومند. برخی شواهد سیستماتیک حاکی است.
ضدافسردگی‌های SSRI نظیر فلوکستین (prozac) ممکن است در درمان این بیماران مفید باشد.

اما دو مطالعه دوسویه کور با کنترل دارونما که اخیراً انجام شدنشان داد فلووکسامین (Luvox) و لاموتریژین در درمان اختلال گسست از خویشتن مؤثر نیستند.

برخی بیماران دچار این اختلال به گروه‌های معمول داروهای روان‌پریشی (ضدافسردگی‌ها، تثبیت‌کننده‌های خلق، نورولپتیک‌های تی‌پیک و آتیپیک، ضدتشنج‌ها و غیره) یا ترکیب آن‌ها، در بهترین شریاط به صورت گهگاه و ناقص پاسخ می‌دهند.

بسیاری انواع مخلتف روان‌درمانی ازجمله روش‌های روان‌پویشی، شناختی، شناختی- رفتاری‌، هیپنوتیزم و حمایتی در دوران اختلال‌گسست از خویشتن به‌کار رفته‌اند.

بسیاری از این بیماران پاسخ مناسبی به این روان‌درمانی‌ها نشان نمی‌دهند. راهبردهای مدیریت استرس، فنون توجه‌برگردانی، کاهش تحریک‌های حسی، آموزش آرام‌سازی عضلانی و فعالیت جسمی در برخی بیماران تا حدودی مفید بوده‌اند.

گریز تجزیه ای یکی دیگر از اختلالات تجزیه ای

گریز تجزیه ای در DSM-5 به‌عنوان طبقه‌بندی تشخیصی عمده حذف شده است و اینک به صورت یک زیرنوع (مشخصه) فراموشی تجزیه ای تشخیص‌گذاری می‌شود، گریز تجزیه ای را می‌توان در بیمارانی مشاهده کرد که هم دچار فراموشی تجزیه ای هستند و هم اختلال هویت تجزیه ای.

این اختلال در طبقه‌بندی بین‌المللی و ‌آماری بیماری‌ها و مشکلات بهداشتی مرتبط- ویراست دهم (ICD-10) به صورت یک تشخیص مجزا باقی مانده است و در این کتاب نیز به دلیل اهمیت بالینی آن در مبحث جداگانه‌ای توضیح داده می‌شود.

ویژگی اساسی گریز تجزیه ای عزیمت ناگهانی و غیرمنتظره از منزل یا مکان معمول فعالیت‌های روزمره و ناتوانی در به‌یادآوری بخشی از گذشته فرد یا تمامی آن است.

این حالت با سردرگمی درمورد هویت شخصی و یا حتی اخذ یک هویت جدید همراه است. این اختلال منحصراً در جریان اختلال هویت تجزیه ای بروز نمی‌کند و ناشی از اثرات فیزیولوژیک مستقیم مواد یا بیماری طبی عمومی نیست. علائم سبب ناراحتی بالینی چشم‌گیر یا اختلال در کارکرد شغلی‌، اجتماعی یا دیگر کارکردهای مهم شخص می‌شوند.

سیر و پیش‌آگهی

اکثر مواد گریز دوره نسبتاً کوتاهی طول می‌کشند (چند ساعت تا چند روز). بیشتر بیماران بهبود می‌یابند، اما ندرتاً فراموشی تجزیه ای مقاوم باقی می‌ماند. برخی مطالعات دوره‌های تکرارشونده گریز را در اکثر افراد دچار یک دوره گریز تجزیه ای گزارش کرده‌اند.

البته در این مطالعات یافته‌های سیستماتیک مدرنی برای تفکیک گریز تجزیه ای از اختلال هویت تجزیه ای با گریزهای مکرر وجود ندارد.

درمان

گریز تجزیه ای را معمولاً با روان‌درمانی روان‌پویشی التقاطی درمان می‌کنند؛ در این روان‌درمانی کانون درمان کمک به بیمار برای بازیافت حافظه مربوط به هویت و تجربیات اخیر است.
اغلب لازم می‌شود از هیپنوتیزم و مصاحبه به کمک دارو برای تسهیل بازیافت حافظه استفاده شود.

بیماران ممکن است به‌دلیل جراحات حین گریز به درمان طبی و نیز به غذا و خواب نیاز داشته باشند.

بالینگر باید برای مواجهه با افکار خودکشی با افکار و تکانه‌های خودتخریبی در هنگام آشکار شدن شرایط آسیب‌زا و تنش‌زای پیش از گریز آ‌مادگی داشته باشد. ممکن است بستری روان‌پزشکی بیمار ضرورت یابد.

تا زمانی که هویت واقعی و موقعیت زندگی بیمار شناسایی می‌شود، ممکن است مشکلات خانوادگی، جنسی، شغلی یا قانونی اولیه که سبب بروز دوره گریز شده‌اند به میزان قابل ملاحظه‌ای تشدید شوند. بنابراین برای کمک به حل و فصل این مشکلات پیچیده ممکن است مداخلات اجتماعی و خانواده درمانی ضرورت یابد.

در مواردی که در جریان گریز تجزیه ای هویت جدیدی اخذ می‌شود، باید درنظر داشت که این هویت جدید از نظر روان‌شناختی برای محافظت فرد اهمیت حیاتی دارد.

تجربیات آسیب‌زا، خاطرات شناخت‌ها، همانندسازی‌ها،‌ هیجانات، تقلاها یا خود- پنداره‌ها و یا تلفیقی از این‌ها چندان متعارض و در عین حال چنان قطعی‌اند که فرد فقط با شکل دادن ‌آن‌ها در یک هویت دیگر می‌تواند آن‌ها را حل و فصل کند.

در این موارد، هدف درمانی نه سرکوب هویت جدید است و نه تشریح شیفته‌ از تمامی خصائص آن.

همچون اختلال هویت تجزیه ای در این‌جا نیز بالینگر باید اهمیت اطلاعات روان‌پویشی موجود در حالت شخصیت تغییریافته و شدت عوامل روان‌شناختی که ایجاد این شخصیت را ضروری ساخته‌‌اند درک کند. در این موارد مطلوب‌ترین نتیجه درمان یکپارچه‌سازی هویت‌ها و کار در خلال و ادغام خاطرات تجربیاتی است که زمینه‌ساز گریز بوده‌اند.

اختلالات هویت تجزیه ای

اختلال هویت تجزیه ای (dissociative identity disorder) در نام اختلالی است که قبلاً به اختلال شخصیت چندگانه شهرت داشت. در بین تمامی اختلالات تجزیه ای بیش از همه درمورد این اختلال تحقیق صورت گرفته است.

مشخصه این اختلال وجود دو یا چند هویت یا حالات شخصیتی است که به‌طور مکرر کنترل رفتار شخص را به دست می‌گیرند و همراه با آن ناتوانی در به یاد آوردن اطلاعات مهم شخصی وجود دارد که وسعت آن بیش از آن است که با فراموش‌کاری معمولی قابل توجیه باشد.

این هویت‌ها یا حالات شخصیتی گاهی مبدل (Alters) حالات خود، هویت‌های مبدل و یا بخش‌ها (Parts) نامیده می‌شوند و هریک از آن‌ها الگوی متفاوت و نسبتاً پایداری از ادراک، ارتباط و تفکر درمورد محیط و خود به‌طور خلاصه شخصیت مختص خود را دارند. این اختلال نوعی آسیب روانی نمونه‌دار تجزیه ای است به این معنا که علائم همه‌ی اختلالات تجزیه ای دیگر مانند فراموشی، گریز، گسست از

خویشتن، گسست از واقعیت و علائم مشابه در بیماران مبتلا به اختلال هویت تجزیه ای شایع است.

تاحدود سال 1800، معتقد بودند بیماران مبتلا به اختلال هویت تجزیه ای از حالت مختلف تسخیر رنج می‌برند. در اوایل دهه‌ی 1800 بنیامین راش براساس گزارش‌های بالینی و دیگران توصیفی بالینی از پدیدارشناسی اختلال هویت تجزیه ای ارائه داد. بعداً هم «ژان مارتین شارکو» و هم «پیر ژانه» علائم این اختلال را توصیف کردند و ماهیت تجزیه ای علائم آن را شناسایی کردند.

زیگموند فروید و «یوگن بلولر» هر دو این علائم را شناسایی کردند، هرچند فروید مکانیسم‌های روان‌پویشی را در پس علائم می‌دید و بلولر علائم مزبور را بازتابی از اسکیزوفرنیا می‌دانست.
شاید به‌دلیل افزایش ‌آگاهی از مشکل کودک‌آزاری جنسی و جسمی شاید هم به‌دلیل موارد توصیف شده در رسانه‌های عمومی (سه چهره حوا، سیبل)، آگاهی از اختلال هویت تجزیه ای افزایش یافته است.

همه‌گیرشناسی

درمورد اختلال هویت تجزیه ای اطلاعات همه‌گیرشناختی منظمی وجود ندارد. در مطالعات بالینی نسبت ابتلای زن به مرد بین 5 به 1 تا 9 به 1 گزارش شده است.

سبب‌شناسی

اختلال هویت تجزیه ای ارتباط زیادی با تجربیات آسیب شدید اوایل کودکی (معمولاً سوءرفتار) دارد. میزان ترومای شدید کودکی در بیماران کودک و نوجوانان دچار اختلال هویت تجزیه ای 85 تا 97 درصد گزارش شده است.

سوءرفتار جسمی و جنسی شایع‌ترین منبع گزارش شده آسیب کودکی در این افراد بوده است. نقش عوامل ژنتیکی فقط در این اواخر به صورت سیستماتیک مورد ارزیابی قرار گرفته است، اما در مطالعات مقدماتی شواهدی از نقش عمده عوامل ژنتیک یافته شده است.

تشخیص و خصوصیات بالینی

ویژگی کلیدی در تشخیص این اختلال وجود دو یا چند حالت شخصیتی مجزا است. اما علائم و نشانه‌های زیاد دیگری هستند که جزء ویژگی‌های این اختلال محسوب می‌شوند و به‌‌دلیل تنوع زیاد در این زمینه، تشخیص‌گذاری مشکل است این علائم توصیف‌کننده بسیاری علائم همراه شایع در بیماران مبتلا به اختلال هویت تجزیه ای هستند.

وضعیت روانی

وضعیت دقیق و مفصل در گذاشتن این تشخیص اهمیت اساسی دارد. بیماران مبتلا به این اختلال ممکن است به اشتباه مبتلا به اسکیزوفرنیا، اختلال شخصیت مرزی یا تمارض واضح تلقی شوند.

حافظه و علائم فراموشی

آشفتگی تجزیه ای حافظه از چند طریق پایه تظاهر می‌کند و اغلب در شرایط بالینی قابل مشاهده است. بالینگر باید به‌عنوان بخشی از معاینه عمومی وضعیت روانی به‌طور متداول درمورد تجربیات گم کردن زمان، دوره‌های فراموشی مقطعی و شکاف‌های عمده در پیوستگی یادآوری اطلاعات شخصی پرس‌وجو کند.

تجربیات تجزیه ای گم کردن زمان ‌آن‌قدر گسترده‌اند که نمی‌توان آن‌ها را با فراموش‌کاری عادی توضیح داد و معمولاً شروع و خاتمه کاملاً مشخصی دارند.

بیماران دچار اختلال تجزیه ای اغلب در حافظه سرگذشتی خود (حافظه اتوبیوگرافیک)، به‌خصوص درمورد حوادث دوران کودکی، شکاف‌های عمده‌ای را گزارش می‌کنند.

شکاف‌های تجزیه ای در خاطرات سرگذشتی معمولاً حدود مشخصی دارند و با افت طبیعی یادآوری خاطرات سرگذشتی در سنین خردسالی مطابقت ندارند.

مثال

خانم الف یک زن 33 ساله متأهل است و در یک مدرسه کودکان معلول به‌عنوان کتاب‌دار کار می‌کند. علت معرفی او به روان‌پزشکی این بود که دریافته بود دختر 5 ساله‌اش با بچه‌های همسایه «دکتر بازی» می‌کند. گرچه این مسأله اهمیت زیادی نداشت، ولی خانم (الف) بیش از حد نگران بود که نکند دخترش مورد اذیت و تعرض قرار گیرد.

پزشک داخلی خانم (الف) را معاینه کرد و برایش داروهای ضداضطراب و ضدافسردگی تجویز نمود، ولی بهبودی چندانی حاصل نشد. به همین‌دلیل به روان‌پزشکان متعددی در چند درمانگاه مراجعه کرد، ولی درما‌ن‌های کامل و مکرر با استفاده از داروهای ضدافسردگی و ضداضطراب و روان‌درمانی حمایتی نیز بهبود زیادی در وضع او حاصل نکردند.

پس از این‌که پدرش به‌دلیل عوارض الکلیسم فوت کرد، علائم خانم (الف) شدیدتر شدند. از وقتی خانم (الف) 12 ساله بود، پدرش را به‌خاطر می‌گساری و رفتارهای ضداجتماعی که داشت، از خانواده طرد کرده بودند.

خانم (الف) به‌خاطر رفتار ناشایستی که در یکی از شهرهای مجاور انجام داده بود، بازدداشت شد و همین امر سبب بستری شدنش در بیمارستان روانی شد. او را در یک هتل و در حالی پیدا کرده بودند که لباسی بدن‌نما پوشیده بود و با یک مرد دعوا و مرافعه به راه انداخته بود.

خانم (الف) می‌گفت نمی‌داند چگونه از این هتل سردرآورده است، در حالی‌که مرد اصرار داشت که خانم (الف) خود را با نام دیگری به او معرفی کرده و داوطلبانه به آ‌نجا آمده تا با وی معاشقه کند.

در معاینه روان‌پزشکی، خانم (الف) 12 سال ابتدای زندگی‌اش را کاملاً فراموش کرده بود و احساس می‌کرد که «زندگی‌اش از 12 سالگی شروع شده است».

او اظهار می‌کرد که تا جایی که به‌خاطر دارد‌، همیشه یک دوست خیالی داشته که یک پیرزن سیاه‌پوست است؛ این زن به او نصیحت می‌کرده و همیشه همراه او بوده است.

خانم (الف) می‌گفت صداهای دیگری را نیز در سرش می‌شنود: صدای چند زن و کودک، و نیز صدای پدرش که مرتب به او اهانت می‌کرد. او هم‌چنین اظهار داشت که پس از 12 سالگی نیز دوره‌های مختلفی از زندگی‌اش را به‌دلیل فراموشی مراحل مختلفی از زندگی او را دربر می‌گرفت، ازجمله کار، ازدواج، تولد فرزندان و ارتباط جنسی با شوهرش.

او تغییرات گیج‌کننده‌ای را درمورد مهارت‌هایش ذکر می‌کرد؛ مثلاً اغلب به او گفته می‌شد که به‌خوبی پیانو می‌نوازد، ولی خودش هیچ آگاهی و اطلاعی از این امر نداشت. شوهرش می‌گفت او همیشه نسبت به گفتگوها و کارهای مربوط به خانواده «فراموش‌کار» بوده است.

شوهر خانم (الف) دریافته بود که او گاهی مثل بچه‌ها صحبت می‌کند، گاهی با لهجه جنوبی‌ها صحبت می‌کند‌ و گاه عصبانی است و اعمال شهوت‌ انگیزی انجام می‌دهد. ولی خود خانم (الف) غالباً چیز زیادی از این دوره‌ها به‌یاد نمی‌آورد.

وقتی سؤال‌های بسته‌تری درباره دوران کودکی از خانم (الف) پرسیده شد، به‌نظر رسید که وارد یک حالت خلسه شده است و با صدای کودکانه‌ای پاسخ داد: «من نمی‌خوام توی انباری زندونی بشم».
پرس‌وجوی بیشتر در این‌باره سبب تغییر سریع میان حالت‌های مختلف هویت او شد که هرکدام از نظر سن، حالت چهره، لحن صدا، و اطلاع از سابقه بیمار‌، با دیگری متفاوت بودند.

یکی از این هویت‌ها با عصبانیت صحبت می‌کرد‌، فحش می‌داد، تحریک‌پذیر به‌نظر می‌رسید و با مسائل جنسی درگیری ذهنی داشت.

این مبدل دوره‌ای را که در هتل آن مرد گذرانده بود شرح داد و اظهار داشت او بوده که ترتیب آن ملاقات را در هتل داده است. هویت‌های مبدل یاد شده به‌تدریج شرح حالی از آشفتگی‌های خانوادگی و قساوت و بی‌توجهی که تا 12 سالگی بر بیمار رفته بود بیان کردند و این‌که مادر بیمار‌، که او نیز الکلی بود، بالاخره ترک کرد، شوهرش را ترک گفت‌، و فرزندانش را نیز با خود برد.

هویت‌های مختلف مادر دوره‌هایی را شرح می‌دادند که بیمار از طرف پدر، خواهر و برادرها، و مادرش، مورد اذیت و آزار جسمی، جنسی و روحی قرار گرفته بود.

پس از ارزیابی اعضای خانواده، مادر بیمار و خواهر بزرگش نیز واجد ملاک‌های تشخیصی اختلال هویت تجزیه ای تشخص داده شدند (خواهر بزرگ بیمار نیز مورد آزار جنسی قرار گرفته بود). یکی از برادرانش واجد ملاک‌های PTSD، افسردگی اساسی و وابستگی به الکل بود.

تغییرات تجزیه ای در هویت

از لحاظ بالینی نخستین تظاهر تغییرات تجزیه ای هویت به‌ این‌صورت است که بیمار با ضمیر اول شخص جمع یا سوم شخص مفرد یا جمع‌ به خود اشاره می‌کند.

به‌علاوه بیماران ممکن است در اشاره به خود از اسم کوچک استفاده کنند و یا هنگام توصیف خود دیگران از عبارات خود ارجاعی فاقد شخصیت استفاده کنند:
مانند «بدن».

بیماران اغلب حس عمیقی از نوعی تقسیم‌بندی درونی هماهنگ دارند یا بخش‌های درونی متعارض خود را به صورت انسان‌های مجزا تجسم می‌کنند. در برخی موارد این بخش‌های اسامی خاص دارند و یا ممکن است بیمار آن‌ها را باتوجه به عاطفه یا کارکرد غالب‌شان بنامد مانند «عصبانی» یا «همسر».

بیماران ممکن است به‌طور ناگهانی در زمینه اشاره به دیگران تغییر کنند‌، مثلاً به‌جای «پسرم» بگویند «آن پسر».

سایر علائم همراه

اکثر بیماران دچار اختلال هویت تجزیه ای واجد ملاک‌های اختلال خلقی، معمولاً یکی از اختلالات طیف افسردگی‌، هستند. نوسانات سریع و مکرر خلق شایع است اما معمولاً ناشی از پدیده‌های پس‌آسیبی و تجزیه ای است و اختلال خلق ادواری واقعی محسوب نمی‌شود.

بین علائم PTSD (اضطراب‌، خواب مختل و ملال) و علائم اختلال خلقی ممکن است هم‌پوشانی زیادی وجود داشته باشد.

در اختلال هویت تجزیه ای صفات شخصیت وسواسی- جبری شایع است و علائم همزمان اختلال وسواسی- جبری (OCD) معمولاً در بیماران دچار اختلال هویت تجزیه ای یافت می‌شود.

برخی از این بیماران علائم OCD شدید را بروز می‌دهند. علائم OCD در بیماران دچار اختلال هویت تجزیه ای اغلب کیفیت پس‌آسیبی (Posttraumatic) دارند: وارسی مکرر برای اینکه فرد مطمئن شود کسی نمی‌تواند وارد منزل یا اتاق خواب شود، شستشوی اجباری برای تسکین احساس کثیف شدن به‌دلیل سوءرفتار و شمارش یا ‌آواز خواندن ذهنی وسواسی برای منحرف کردن حواس فرد از اضطراب ناشی از سوءرفتار.

نمای بالینی در کودکان و نوجوانان

کودکان و نوجوانان همان علائم تجزیه ای اصلی و پدیده‌ای بالینی ثانویه بزرگسالان را بروز می‌دهند. اما تفاوت‌های مربوط به سن در زمینه استقلال و سبک زندگی، ممکن است بر تظاهر بالینی علائم تجزیه ای در این سنین تأثیرات چشم‌گیری داشته باشد.

به‌خصوص در کودکان خردسال، حس زمان پیوستگی و حالت خطی کمتری دارد و کودکان در این سنین قادر نیستند خودشان ناپیوستگی تجزیه ای در رفتارشان را تشخیص دهند.

در این موارد اغلب مکان دسترسی به افراد مطلع دیگر نظیر معلمین و بستگان، برای اثبات رفتارهای تجزیه ای وجود دارد.

در کودکان خردسال برخی پدیده‌های طبیعی دوران کودکی نظیر دوست‌های خیالی و رؤیاهای روزانه بسط‌یافته، بایستی به‌‌دقت از تجزیه مرضی افتراق داده شوند. نمای بالینی ممکن است به صورت دوستی خیالی خودمختار یا بسط‌ یافته‌ای باشد و دوستان خیالی کنترل رفتار کودک را به دست می‌گیرند، این پدیده به صورت تجزیه تأثیرپذیری یا توهمات کاذب یا هر دوی ‌آ‌ن‌ها تظاهر می‌کند که به کودک دستور می‌دهند به شیوه‌های خاصی رفتار کند.

تشخیص افتراقی

در جدول 8-12 شایع‌ ترین اختلالاتی که در تشخیص افتراقی هویت تجزیه ای بایستی مطرح شوند ارائه شده است.

اختلال هویت تجزیه ای تمارضی، تقلیدی و ساختگی

نشانگرهای اختلال هویت تجزیه ای تقلیدی یا کاذب شامل همان‌هایی است که در سایر نماهای تمارض یا ساختگی دیده می‌شود.
این نشانگرها عبارتند از:

اغراق در علائم

دروغ‌گویی

استفاده از علائم برای توجیه رفتار ضداجتماعی (مانند فراموشی صرفاً درمورد رفتارهای ناشایست)

تقویت علائم وقتی فرد زیر نظر دیگران است

امتناع از تماس با اطرافیان‌

مشکلات قانونی و دروغ‌پردازی خیالی

بیماران دچار اختلال هویت تجزیه ای واقعی معمولاً براثر علائمشان و سابقه ‌آسیب و تروما سردرگم، شرمسار، دچار تعارض و ناراحت هستند. اما در موارد کاذب، فرد اغلب درمورد اختلال خود ملال و ناراحتی چندانی نشان نمی‌دهد.

سیر و پیش‌‌آگهی

درمورد سیر طبیعی اختلال هویت تجزیه ای درمان نشده چیز زیادی نمی‌دانیم. تصور می‌شود برخی از بیماران درمان نشده همچنان به روابط مبتنی بر سوءرفتار یا ماندن در خرده فرهنگ‌های خشن یا هردو ادامه می‌دهند که این ممکن است منجر به ‌آسیب دیدن فرزندانشان شده و امکان انتقال خانوادگی اختلال را فراهم سازد.

بسیاری از صاحب‌نظران معتقدند درصدی از بیماران تشخیص داده نشده یا درمان نشده براثر خودکشی یا در نتیجه رفتارهای خطرجویانه خود فوت می‌کنند.

در بیماران دچار اختلالات همزمان عضوی، روان‌پریشانه (غیر از روان‌پریشی کاذب اختلال هویت تجزیه ای) و بیماری‌های طبی شدید، پیش‌‌آگهی بدتر است.

اختلالات مقاوم خوردن و سوءمصرف مواد نیز با پیش‌آگهی نامساعدی همراهند. سایر عوامل حاکی از ‌پیش‌‌آگهی نامساعد عبارتند از: خصوصیات چشم‌گیر شخصیت ضداجتماعی، فعالیت‌های محرمانه‌ی ادامه د‌ار، ادامه ارتکاب سوءرفتار و تداوم قربانی شدن در حال حاضر‌ همراه با امتناع از ترک روابط مبتنی بر سوءرفتار.

آسیب‌های مکرر در بزرگسالی همراه با دوره‌های راجعه اختلال استرس حاد می‌تواند سیر بالینی را شدیداً عارضه‌دار و بغرنج کند.

درمان

روان‌درمانی موفقیت‌آمیز در بیمار دچار اختلال هویت تجزیه ای مستلزم آن است که بالینگر با طیفی از مداخلات روان‌درمانی آشنا بوده و مایل باشد برای ساختاربخشیدن به درمان فعالانه تلاش کند.
وجوه درمانی مورد استفاده عبارتند از:

روان‌درمانی روان‌کاوانه

شناخت‌درمانی

رفتاردرمانی و درمان دارویی بیمار آسیب‌دیده. ‌

آشنایی با درمان خانوادگی و نظریه سیستم‌ها در کار با بیماری که از لحاظ ذهنی خود را به صورت سیستم پیچیده‌ای از خودهای مختلف با ائتلاف‌ها، روابط شبه خانوادگی و تعارضات درون گروهی احساس می‌کند مفید است.

داشتن زمینه و تجربه در کار با بیماران دچار اختلالات شبه جسمی نیز از لحاظ بررسی علائم جسمی فراوان شایع در این بیماران مفید است.

شناخت ‌‌درمانی

بسیاری از تحریفات شناختی همراه با اختلال هویت تجزیه ای به‌آهستگی به فنون شناخت‌درمانی پاسخ می‌دهند و مداخلات شناختی موفقیت‌آمیز ممکن است منجر به ملال اضافی شود. گروهی از این بیماران از یک درمان حمایتی طولانی‌مدت که کاملا‌ً معطوف به تثبیت مشکلات متعدد چندمحوری آن‌ها است فراتر نمی‌روند.

بیماران دچار اختلالات شدید و مزمن روان‌پزشکی‌، به میزانی که بتوانند در درمان شرکت کنند، به‌ درمان درازمدتی نیاز دارند که سبب محدود شدن علائم و کنترل کژکاری کل زندگی‌شان شود.

هیپنوتیزم

مداخلات هیپنوتیزم درمانی اغلب سبب تخفیف تکانه های خودتخریبی یا کاهش علائمی نظیر خطور خاطره (فلش‌بک)‌، توهمات تجزیه ای و تجربایت تأثیرپذیری انفعالی می‌شود. ‌

آموزش خود هیپنوتیزم به بیمار ممکن است در بحران‌های خارج از جلسات به وی کمک کند.

هیپنوتیزم در ارزیابی حالات شخصیتی مبدل و عواطف و خاطرات جدا شده آ‌ن‌ها مفید است. از هیپنوتیزم همچنین می‌توان برای ایجاد حالت روانی آرام استفاده کرد تا بتوان حوادث منفی زندگی را بدون اضطراب توان‌کاه بررسی نمود.

بالینگرانی که از هیپنوتیزم استفاده می‌کنند بایستی در زمینه کاربرد کلی آن و نیز کاربرد آن در گروه‌های دچار تروما ‌آموزش دیده باشند. بالینگر باید از مناقشات موجود در مورد تأثیر هیپنوتیمز بر روی گزارش درست خاطرات ‌آگاه باشد و برای استفاده از هیپنوتیزم رضایت آگاهانه بیمار را اخذ نماید.

مداخلات روان- دارویی

داروهای ضدافسردگی اغلب در کاهش افسردگی و تثبیت خلق نقش مهمی دارند.
انواعی از علائم PTSD، به‌خصوص علائم انگیختگی مفرط و مزاحم، به‌طور نسبی به درمان دارویی پاسخ می‌دهند.

گزارشاتی مبنی بر تأثیر نسبی داروهای SSRI، سه حلقه‌ای، ضدافسردگی‌های مهارکننده مونوآ‌مین اکسیداز (MAOI)، بتابلوکرها، کلونیدین (catapres)، ضد تشنج‌ها و بنزودیازپین‌ها در کاهش علائم مزاحم و تکرارشونده، انگیختگی مفرط و اضطراب بیماران دچار اختلال هویت تجزیه ای وجود دارد.

پژوهش‌های اخیر حاکی است که پرازوسین (minipress) که ‌آنتاگونیست آدرنرژیک است ممکن است در کاهش کابوس‌های PTSD مفید باشد.

گزارش های موردی نشان می‌دهد که در برخی افراد اگر EEG نابهنجار باشد، کاربامازپین ممکن است سبب کاهش پرخاشگری شود. بیماران دچار علائم وسواسی- جبری ممکن است به ضدافسردگی‌های ضدوسواس پاسخ دهند. مطالعات برچسب- باز (open-label) حاکی است که نالترکسون (Revia) ممکن است در گروهی از بیماران آسیب‌دیده سبب کاهش رفتارهای تکرارشونده جرح خویشتن شود.

نورولپتیک‌های آتی‌پیک (غیرمتعارف)، نظیر ریسپریدون (Risperdal)، کوتیاپین (Seroquel)، زیپراسیدون (Geodon) و الانزاپین (Zyprexa) ممکن است در درمان اضطراب توان‌کاه و علائم مزاحم PTSD در بیماران دچار اختلال هویت تجزیه ای مؤثرتر از نورولپتیک‌های تیپیک (متعارف) باشند و بهتر از آن‌ها تحمل می‌شوند.

گاهی بیماران شدیداً آشفته و فرسوده که اختلالشان مزمن شده است و به سایر نورولپتیک‌ها پاسخ نداده‌اند، پاسخ مناسبی به کلوزاپین (Clozaril) نشان می‌دهند.

درمان با تشنج الکتریکی (ECT)

در برخی بیماران، ECT در تخفیف علائم خلقی مقاوم مؤثر است و سبب تشدید مشکلات تجزیه ای حافظه نمی‌شود. تجربه بالینی در مراکز مراقبت ثالثیه درمورد بیماران شدیداً بدحال دچار اختلال هویت تجزیه ای نشان می‌دهد وجود نمای بالینی افسردگی اساسی همراه با خصائص ملانکولیک مقاوم و مداوم در تمام مبدل‌ها، پیش‌بینی‌کننده پاسخ خوب به ECT است.

اما این پاسخ معمولاً نسبی است، همچنان‌که درمورد اکثر درمان‌های جسمی موفقیت‌آمیز این بیماران چنین است.

درمان‌های کمکی

گروه درمانی

در گروه‌های درمانی شامل بیماران روان‌پزشکی عمومی، ظهور شخصیت مبدل ممکن است سبب شیفتگی یا ترساندن سایر بیماران شده و فرآیندهای گروه را مختل کند.

گزارش شده گروه‌هایی که فقط از بیماران مبتلا به اختلال هویت تجزیه ای تشکیل شده‌اند موفق بوده‌‌اند، هرچند این گروه‌ها باید به‌دقت ساختار بخشی شوند، حدود سفت و سختی داشته باشند و کانون توجه‌شان عموماً مسائل این‌جا و اکنون مدارا و انطباق باشد.

خانواده‌درمانی

خانواده درمانی یا زوج‌درمانی اغلب در تثبیت درازمدت و پرداختن به فر‌آیندهای زناشویی و خانوادگی مرضی شایع در این بیماران و اعضای خانواده آن‌ها حائز اهمیت هستند.

آموزش خانواده و سایر افراد ذیربط در مورد اختلال هویت تجزیه ای و درمان آن ممکن است به اعضای خانواده کمک کند با اختلال هویت تجزیه ای و علائم PTSD عضو مبتلای خانواده به‌نحو مؤثرتری مدارا کنند.

مداخلات گروهی به‌منظور آموزش و حمایت از اعضای خانواده نیز مفید بوده‌اند. درمان جنسی می‌تواند بخش مهمی از زوج‌درمانی باشد زیرا بیمار دچار اختلال هویت تجزیه ای ممکن است در مقاطعی از زمان شدیداً از تماس نزدیک و صمیمانه هراس داشته باشد و همسر فرد مبتلا ممکن است نداند چگونه با این مسئله به شیوه‌ای سازنده برخورد کند.

گره‌های خودیار

بیماران دچار اختلال هویت تجزیه ای اغلب از گروه‌های خودیاری یا گروه‌های 12 گام مربوط به بازماندگان زنان با محارم نتیجه خوبی نمی‌گیرند.

در این گروه‌ها مسائل مشکل‌ساز متعددی بروز می‌کند از جمله تشدید علائم PTSD به‌دلیل گفتگو درمورد مطالب مربوط به ‌آسیب بدون تدابیر بالینی لازم‌، استثمار بیمار مبتلا به اختلال هویت تجزیه ای توسط اعضای استثمارگر گروه، آغشته شدن خاطرات بیمار با مباحثات گروه در مورد آسیب (تروما) و احساس بیگانگی حتی از سایر افراد ‌آسیب‌دیده و مبتلا به تجزیه.

کاردرمانی و درمان‌های ابرازی

کاردرمانی و درمان‌های ابزاری نظیر حرکات درمانی و هنردرمانی در درمان بیماران دچار اختلال هویت تجزیه ای مفید بوده‌اند. هنردرمانی را می‌توان برای محدود کردن و ساختاربخشی به علائم PTSD و اختلال هویت تجزیه ای شدید به‌کار برد؛‌ هنردرمانی به این بیماران امکان می‌دهد تعارضات، تصاویر ذهنی، احساسات و افکاری که بیان کلامی آ‌ن‌ها برایشان دشوار است به شیوه‌ای امن‌تر بیان کنند.

حرکت درمانی می‌تواند سبب تسهیل بهنجارسازی حسن بدنی و تصویر بدنی در این بیماران شدیداً آسیب‌دیده شود. کاردرمانی شامل فعالیت‌های متمرکز و ساختاریافته‌ای است که بیمار بتواند با موفقیت تکمیل کند و می‌تواند در کنترل و اداره علائم مؤثر باشد.

حساسیت‌زدایی و بازپردازش با حرکات چشم (EMDR)

EMDR درمانی است که اخیراً به‌عنوان درمان‌کمکی PTSD مطرح شده است، در متون و مقالات در مورد سودمندی و کارآیی این روش درمانی اختلاف‌ نظر وجود دارند و نتایج مطالعات منتشر شده در مورد کارآیی این روش ناهماهنگ است.

هیچ مطالعه‌ای نظام‌مند درمورد کاربرد EMDR در بیماران مبتلا به اختلال هویت تجزیه ای انجام نشده است.

گزارش‌‌های موردی حاکی است که برخی بیماران دچار اختلال هویت تجزیه ای EMDR ثبات‌شان به‌هم می‌خورد و حالشان بدتر می‌شود. به‌خصوص آ‌ن‌هایی که دچار علائم شدید PTSD و تجزیه هستند.

برخی صاحب‌نظران معتقدند می‌توان از EMDR به‌عنوان درمان کمکی در مراحل انتهایی درمان در بیماران سرپایی با ثبات دچار این اختلال استفاده کرد.

رهنمودهای درمانی انجمن بین‌المللی مطالعات سوانح درمورد اختلال هویت تجزیه ای حاکی است که EMDR را در این گروه بیماران فقط باید بالینگران به‌کار برند که ‌آموزش پیشرفته EMDR را گذرانده‌اند، در درمان مرحله‌ای تروما برای اختلالات تجزیه ای آگاه و ماهرند و EMDR را در اختلال هویت تجزیه ای با نظارت سرپرستان مجرب انجام داده‌اند.

سایر اختلالات تجزیه ای معین یا نامعین

طبقه اختلالات تجزیه ای شامل تمام اختلالاتی است که مشخصه‌ی آن‌ها نوعی واکنش تجزیه ای اولیه است که واجد ملاک‌های تشخیصی هیچ‌یک از اختلال تجزیه ای دیگر مندرج در DSM-5 نیست.

اختلال خلسه تجزیه ای

اختلال خلسه تجزیه ای به صورت تغییر بارز و موقت حالت هوشیاری یا از دست دادن حس عادی هویت شخصی بدون جایگزینی با هویتی دیگر تظاهر می‌کند نوعی از این اختلال، خلسه نیز تسخیر نام دارد که شامل تغییر واحد یا دوره‌ای در حالت هوشیاری است که طی آن حس عادی هویت شخصی جای خود را به هویت جدیدی می‌دهد.

این امر معمولاً به تأثیر یک روح، قدرت الهی، خداوند یا شخص دیگر نسبت داده می‌شود. در این حالت تسخیر، فرد رفتارهای قالبی و تعیین‌شده از سوی فرهنگ بروز می‌دهد یا احساس می‌کند تحت کنترل عامل تسخیر است. بایستی فراموشی کامل یا نسبی نسبت به رویداد وجود داشته باشد.

حالت خلسه یا تسخیر بخشی بهنجار از اعمال مذهبی یا فرهنگی پذیرفته شده نیست و بایستی سبب ناراحتی عمده بالینی یا اختلال در یک یا چند حوزه عملکردی شده باشد. سرانجام حالت خلسه تجزیه ای نباید منحصراً در جریان اختلال روان‌پریشی بروز کند و ناشی از مصرف مواد با بیماری طبی عمومی نیست.

شست‌وشوی مغزی (brainwashing)

DSM-5 این اختلال تجزیه ای را به این شکل توصیف می‌کند:

«حالت‌های تجزیه ای که در افرادی رخ می‌دهد که در معرض دوره‌های طولانی ‌مدت و شدید متقاعدسازی اجباری قرار داشته‌اند شست‌وشوی مغزی عمدتاً در جریان بازسازی سیاسی انجام می‌شود، چنان‌که در انقلاب فرهنگی چین کمونیست، اسرای جنگی، شکنجه مخالفین سیاسی‌، گروگان‌گیری تروریست‌ها و نمونه آشناتر آن در فرهنگ غرب،‌ تلقینات فرقه‌های مذهبی تمامیت‌ خواه، به تفصیل می‌توان شست‌وشوی مغزی را مشاهده کرد.

شست‌وشوی مغزی به این معنا است که تحت شرایط فشار و ارعاب کافی‌، فرد را وادار به تبعیت از خواسته‌های افراد صاحب قدرت کرده و تغییرات عمده‌ای در شخصیت، باورها و رفتارهای او به ‌وجود آورد. افرادی که در معرض چنین شرایطی قرار می‌گیرند ممکن است آسیب‌های قابل توجهی ببینند، مثل از دست دادن سلامتی یا حتی زندگی و نوعاً به شکل‌های مختلف از علائم تجزیه ای و پس از سانحه دچار می‌شوند.

اولین مرحله این فرآیند زورگویانه (coercive process) به ایجاد مصنوعی یک بحران هویت تشبیه شده است که با پیدایش یک هویت کاذب و جدید همراه است و خصوصیات یک حالت تجزیه ای را دارد.

تحت شرایط وابستگی مفرط و بدخیم، ‌آسیب‌پذیری توان‌فرسا و به خاطر افتادن زندگی، فرد دچار حالتی می‌شود که مشخصات آن عبارتند از

‌آرمانی‌سازی مفرط افراد گروگان‌گیر‌

و سپس همانندسازی با پرخاشگر و برونی کردن (externalization) فرامن (سوپرایگو)

تطابق توأم با واپس‌روی که اصطلاحاً کودک‌ ماندگی ناشی از آسیب (traumaticinfantilism) خوانده می‌شود

فلج اراده و یک حالت خشک شدن از ترس (frozen fright)

فنون اجبار و شکنجه‌ای که نوعاً برای القای چنین حالتی در فرد قربانی به‌کار می‌روند، مفصلاً تشریح شده‌اند و عبارتند از

منزوی کردن فرد

تحقیر و توهین

نظارت و کنترل بر تمام ارتباطات و عملکردهای اساسی روزمره

القای ترس و سردرگمی

فشار بر همتایان

اتخاذ اقدامات معمول به صورت تکراری و یکنواخت

غیرقابل پیش‌بینی کردن منابع محیطی

طرد و انکار روابط و ارزش‌های گذشته‌

و انواع و اقسام محرومیت‌ها.

هرچند می‌توان سوءرفتار جسمی یا جنسی، شکنجه، و افراط در محرومیت حسی و بی‌ توجهی فیزیکی را نیز بخشی ازاین فرآیند دانست، ولی وجود این عوامل برای تعریف یک فرآیند زورگویانه الزامی نیست.

درنتیجه‌، قربانیان این فرآیندها که به طور گسترده مورد مطالعه قرار گرفته‌اند، علائم پس از سانحه و تجزیه ای وسیعی را از خود نشان داده‌اند، ازجمله:

تغییرات بنیادی در هویت

ارزش‌ها و باورها

افول انعطاف‌پذیری شناختی توأم با واپس‌روی به سمت ادراک‌های ساده‌انگارانه‌ای نظیر خیر و شر یا غالب و مغلوب

کرختی تجربه و کندی عاطفی

حالت‌های شبه خلسه و کاهش پاسخ‌دهی محیطی

و در برخی موارد علائم تجزیه ای شدیدتری نظیر فراموشی‌، مسخ شخصیت، و تغییرات هویت.

درمان قربانیان زورگویی از تنوع چشم‌گیری برخوردار است و به پیشینه خاص آن‌ها، شرایطی که درگیر آن بوده‌اند و فضای درخواست کمک بستگی دارد.
با این‌که هیچ مطالعه سازمان‌ یافته‌ای در این زمینه انجام نشده است، ولی روش‌های اساسی عبارتند از

تعیین و تأیید تجارب آسیب‌زا و فنون اعمال زور

بازسازی شناختی نسبت به رویدادهای اتفاق افتاده

جستجوی صدمات و آسیب‌های روانی قبلی (در صورت امکان)

و فنون عمومی که در درمان حالت‌های پس از سانحه و حالت‌های تجزیه ای به‌کار می‌روند.

به‌علاوه، مداخلات خانوادگی و خانواده درمانی نیز ممکن است لازم باشند (حداقل درموارد مربوط به تلقینات مذهبی)، چون در چنین مواردی معمولاً ارعاب و ‌آشفتگی شدیدی در خانواده رخ می‌دهد.

سندروم خاطره‌ی بازیافته

تحت هیپنوتیزم یا روان‌درمانی، بیمار ممکن است خاطره یک تعارض یا تجربه دردناک- به‌خصوص مربوط به سوءرفتار جنسی یا جسمی- را بازیابد که از لحاظ سبب‌شناسی حائز اهمیت است.

وقتی مطالب سرکوفته هوشیاری بازگردد، شخص نه‌تنها ممکن است آن تجربه دردناک را به‌خاطر آورد، بلکه احتمال دارد ‌آن را دوباره زنده کند که همراه با پاسخ عاطفی متناسب با ‌آن است (فرآیندی که تخلیه هیجانی یا abreaction نام دارد). اگر رویدادی که به‌خاطر می‌آید در عالم واقع هرگز روی نداده باشد ولی شخص معتقد باشد که واقعیت دارد و مطابق آن واکنش نشان دهد، این پدیده «سندروم خاطره‌ی کاذب» نامیده می‌شود.

این سندروم منجر به دادخواهی‌هایی در رابطه با اتهام کودک‌آزاری شده است.

«تامس ‌آ. گوتیل» حافظه را نی باریکی می‌داند که تاب مقاومت دربرابر سنگینی یک پرونده‌ی حقوقی در دادگاه را ندارد. حتی اگر خاطره سوء رفتار واقعی باشد، مرتکب آن، شخص حاضر نیست بلکه شخصی است که در گذشته این کار را انجام داده است. گوتیل معتقد است که دادخواهی اغلب در خدمت اهداف روان‌شناختی فرد نیست.

احتمالاً توجه بالینی باید معطوف به این باشد که کار در خلال (فرآ‌وری) انجام شود و بیماران را یاری کنیم که از نقش محدود و بازدارنده‌ی قربانی بیرون ‌آیند‌، از آسیب‌ها فراتر روند و زندگی‌شان را از سر گیرند.

سندروم گانسر

سندروم گانسر اختلالی مبهم است که مشخصه‌ی آن ارائه پاسخ‌های تقریبی (Paralogia) همراه با تیرگی هوشیاری است و اغلب با توهمات و سایر علائم تجزیه ای، شبه جسمی یا تبدیلی همراه است.

همه‌گیرشناسی

موارد این سندروم در فرهنگ‌های مختلف گزارش شده است‌، اما فراوانی کلی این گزارش‌ها به مرور زمان کاهش یافته است نسبت ابتلای مردان به زنان حدود 2 به 1 است. از هر چهار نفر مبتلا به سندروم گانسر‌، سه نفر زندانی بوده‌اند و این سبب شده برخی صاحب‌نظران آن را اختلال گروه‌های محکومین و درنتیجه نشانگری از تمارض احتمالی بدانند.

سبب‌شناسی

در برخی گزارش‌های موردی عوامل فشار برانگیزاننده این سندروم، مانند شکست‌های مالی و تعارض‌های فردی شناسایی شده است‌، اما در برخی دیگر از گزارش‌ها به سندروم‌های عضوی مغز،‌ صدمات سر‌، تشنج و بیماری طبی یا روان‌پزشکی اشاره شده است.

در متون قدیمی توضیحات روان‌پویشی به‌وفور دیده می‌شود، اما در مطالعات موردی جدیدتر بیشتر عوامل عضوی مورد تأکید قرار گرفته است. تصور می‌شود که ضایعات عضوی ممکن است به صورت عامل استرس‌زای حاد عمل کرده و در افراد آسیب‌پذیر بروز سندروم گانسر را سبب شوند. برخی بیماران سوابق چشم‌گیری از سوءرفتار و ناملایمات دوران گزارش کرده‌اند.

تشخیص و خصوصیات بالینی

علامت مشخصه سندروم گانسر پاسخی نادرست است که ارتباطی با پاسخ صحیح دارد (از کنار پاسخ صحیح دارد (از کنار پاسخ صحیح رد شدن یا vorbeigehen).

پاسخ‌های تقریبی اشتباه هستند اما ارتباط روشنی با پرسش مطرح شده دارند که نشان می‌دهد بیمار مفهوم پاسخ را درک کرده است.

وقتی از زنی 25 ساله که مبتلا به این سندروم بود سنش پرسیده شد پاسخ داد: من 5 ساله نیستم؛ بیمار مبتلا به سندروم گانسر در پاسخ به سؤالات پاسخی نادرست اما قابل فهم ارائه می‌کند مثلاً در محاسبات ساده می‌گوید: 5=2+2 یا در زمینه اطلاعات عمومی نیویورک را به‌عنوان پایتخت ایالات متحده نام می‌برد، در شناسایی اشیاء ساده مثلاً قلم را کلید می‌نامد و یا در نام‌بردن رنگ‌ها به جای سبز می‌گوید خاکستری.

در این بیماران تیرگی هوشیاری دیده می‌شود که اغلب با اختلال موقعیت‌سنجی، فراموشی، از یاد بردن اطلاعات شخصی و اختلال نسبی واقعیت‌سنجی تظاهر می‌کند.

تقریباً در نیمی از موارد توهمات شنوایی و بینایی دیده می‌شود. در معاینه عصبی ممکن است نشانه‌های هیستریک (hysterical stigmata) دیده شود، مانند بی‌حسی غیرعصبی یا پردردی منتقل شونده (shifting hyperalgesia).

این سندروم با علائم تجزیه ای دیگر نظیر فراموشی، علائم تبدیلی یا رفتارهای شبه خلسه همراه است.

تشخیص افتراقی

باتوجه به گزارش‌های فراوان درمورد سندروم های عضوی مغز،‌ تشنج‌، ضربات سر و روان‌پریشی در سندروم گانسر، معاینه کل عصبی و طبی در این بیماران ضروری است.

تشخیص‌های افتراقی عبارتند از

دمانس عضوی

دماس کاذب افسردگی

افسانه‌پردازی در سندروم کورساکوف‌

دیس‌فازی‌هیا عضوی

روان‌پریشی‌های واکنشی.

بیماران دچار اختلال هویت تجزیه ای گاهی علائم شبه‌گانسر نیز بروز می‌دهند.

درمان

باتوجه به نادر بودن این اختلال‌، هیچ مطالعه درمانی سیستماتیکی انجام نشده است. در اکثر گزارش‌های موردی بیماران بستری بوده و محیط حمایتی و محافظتی برایشان فراهم شده است.
در برخی موارد گزارش شده دوزهای کم داروهای ضدروان‌پریشی مفید بوده است.

مواجهه یا تفسیر پاسخ‌های تقریبی بیمار سازنده نیست، اما کاوش عوامل فشار احتمالی مفید است.

هیپنوتیزم و مصاحبه ‌آموباربیتال با موفقیت به‌کار رفته و به بیماران کمک کرده عوامل فشارزای زمینه‌ای ماقبل بروز سندروم را ‌آشکار کرده و سبب توقف علائم گانسر شده است.
معمولاً ظرف چند روز فرد به سطح کارکرد طبیعی خود بازمی‌گردد، هرچند این روند در برخی موارد ممکن است چند ماه یا بیشتر طول بکشد. فرد مبتلا پس از بهبودی معمولاً دوره بروز سندروم را فراموش می‌کند.

 

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلینیک مهر آفرین

مرکز بستری و درمان توانبخشی و نگهداری بیماران اعصاب و روان مهرآفرین با بالاترین میزان ترخیصی های موفق و بدون بازگشت در کل سطح کشور می باشد,که در نتیجه پیگیری و تلاشهای تیمی متخصص و حرفه ای و کار آزموده این امر محقق شده است مرکز مهرآفرین تحت نظر خانم دکتر دوستی جهت ایجاد تغییرات مثبت و امیدی تازه در زندگی بیماران اعصاب و روان و خانواده های آنها تاسیس گردیده است.

محبوب ترین مطالب

تماس با ما

استان البرز ، کرج ، مهرشهر ، فاز یک ، کمربندی مهرشهر (خ گلستانک) ، نبش خ 108 شرقی ، روبروی کارواش آریا ، پلاک980

  • تلفن تماس : 02633293368
  • تلفن تماس : 02633293369
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به وب سایت مهرآفرین می باشد.